انگیزشی

ساده‌ترین فرمول موفقیت!

 چندی پیش یک آقای مهندس جوانی که در یکی از کارگاه­‌های آموزشی من شرکت کرده‌­بودند، برای مشاوره به تهران آمدند.
ایشان خیلی گیج و مضطرب بود. فرمودند که:
من یک راهنماییِ کسب­‌وکار از شما می‌­خواهم.

ظاهرا ایشان در مصالحِ ساختمانیِ خاصی، جزو واردکنندگان شد‌‌ه‌­بودند و ایده‌­های بسیار نو زیبایی داشتند
ایشان تعریف کردند که:
من یک طرح و ایده‌ای دارم که طبق آن، حدود ۱۵۰ میلیون سرمایه نیاز دارم که بتوانم مصالح وارد کنم تا حرفی برای گفتن داشته‌­باشم؛ و چون خودم هم آرشیتکت هستم، این را از من خواهند خرید. مشابه این طرح را نیز قبلاً انجام داده‌ام و موفق بودم.

وقتی طرحشان را برایم تعریف کردند، دیدم خوب است.
پرسیدم: چرا شروع نمی‌­کنید؟
گفتند: من ۵۰ میلیون تومان بیشتر ندارم. به دو سه نفر هم پیشنهاد سرمایه‌­گذاری داده‌ام ولی آن‌ها تردید دارند و راستش را بخواهید خودم هم چندان مایل نیستم کسی را شریک کن؛ چون می‌توانم کار خودم را انجام دهم بی‌­آن‌که کسی شریکم باشد؛ و این که از اختلافات بعدی می­‌ترسم. من هم فقط ۵۰ میلیون تومان دارم و این پول، تمام سرمایه من است و اگر از دست برود، چیز دیگری نخواهم ­داشت.
گفتم: چرا از یک جای کمتر شروع نمی‌­کنید
گفت: آخر گفته می‌­شود که باید پرقدرت وارد بازار شد و…

وقتی صحبت‌­هایشان تمام شد، به ایشان عرض کردم که: می‌­توانید در یک یا دو جمله بفرمایید هدفتان چیست؟
گفتند: من جوانم و دلم می‌­خواهد شغل و موقعیت مالی خوبی داشته ­باشم. وقتی ازدواج کردم دستم به دهانم برسد. زندگیِ مرفه‌ داشته ­باشم. به خواسته­‌هایم برسم.
گفتم: این­ها را از چه راهی می‌­خواهی به دست آوری؟
گفتند: از راهی که بلدم. مهندسی آرشیتکت و مصالح.
گفتم: اگر درست فهمیده ­باشم، شما تدبیر زندگیتان را گذاشته‌­اید برای آن که مصالحِ جدید ساختمانی را به بازار معرفی کنید.
گفت: بله درست است.
گفتم: این کار را دوست دارید؟
گفتند: بله و احساس می‌­کنم در رفاه کشورم و ارزانی مصالح نقش خواهم ­داشت.
گفتم: پس رسالت شما این است که از طریق مصالحِ نوین در ساختمان، درآمد بالا و رفاه کسب کنید.
تأیید کردند…
گفتم: مسئله اینجاست که شما عاشقِ راه شده‌اید. طرحی در ذهنتان دارید و می­‌خواهید آن طرح را پیاده کنید. در حالی که انسانِ موفق، انسانی است که عاشق هدف است.

معمولا کسانی که عاشقِ افکار و راهکارهای خود می‌­شوند، در تله می‌­افتند. با این که ایده‌­ی خوبی دارند، و با این که بازارِ خوبی را تشخیص داده‌­اند، با این که توان­مندیِ اجرایش را دارند، موفق نمی­‌شوند و معمولا ناخرسند می‌شوند. چرا؟
اجازه دهید در قالب یک مثال عرض کنم.

هدف رودخانه، رسیدن به دریاست.
یعنی از قله­‌ی کوه که برف آب می­‌شود و چشمه­‌هایی بیرون می‌­آید، همه به هم می­‌پیوندند و مقصدشان دریاست.
اگر رودخانه فقط بخواهد راه مستقیم را برود، خیلی مشکل پیدا خواهدکرد.
هدف رودخانه رسیدن به دریاست؛ از چه مسیری؟ آن را در طول راه پیدا خواهد کرد.
جایی که صخره است. از روی صخره می­‌ریزد پایین و آبشار می‌­شود.
آن پایین، یک چاله باشد، می­‌شود یک دریاچه‌­ی کوچک. می‌­رسد به دشت.
در دشت می­بینید که رودخانه مسیرش پیچ در پیچ است. چرا؟ برای این که از جاهایی عبور می­‌کند که خاکش نرم باشد. می­‌رود تا برسد به دریا.

در موفقیت، یک فرمول بسیار ساده­ وجود دارد:
بهترین راه، همیشه ساده­‌ترین و کوتاه‌­ترین راه نیست.
برای پایین آمدن از یک جای بلند، اگر بخواهید منطق ریاضی را به کار ببندید، می‌­دانید که کوتاه­ترین فاصله، فاصله میان دو خط صاف است. پس در این‌صورت باید از پنجره پایین بپرید. که می‌­میرید!

منطقِ زندگی مثلِ پیاده ­شدن از یک جای بلندمرتبه است. ممکن است پیاده یا با آسانسور بیایید. ولی این راه الزاماً کوتاه­ترین راه نیست
حالا اگر کوتاه­‌ترین راه، بهترین راه هم بود، که چه بهتر.
دوست جوان مهندسمان وقتی این موضوع را متوجه شد، یک دفعه گُل از گُلش شکفت. پرسید الان باید چه کارکنم؟

گفتم مسئله‌­ی شما این است: شما ۵۰ میلیون تومان پول دارید. به عقیده­‌ی من، ۱۰ میلیون تومان از آن را کنار بگذارید. ۵ میلیون تومان هم برای خرج زندگی­تان کنار بگذارید. یک طرحی تهیه کنید با ۳۵ میلیون تومان!

ایشان بسیار خوشحال شد.
نکته‌­ای کلیدی برایش باز شد. متوجه شد در هر لحظه اختیار دارد هزاران راه انتخاب کند.

آدمی وقتی به تله می­‌افتد که خودش را محدود کند.
اگر صد راه برای رسیدن به هدف داشته ­باشد و عاشقِ یکی از آن راه­‌ها شده ­باشد، دیگر راه­‌ها را نمی­بیند. چون سایر راه­‌ها را نمی‌­بیند و این یکی راه را هم نمی­‌تواند اجرا کند، فکر می­‌کند نشدنی است.

کار، نشدنی نیست. مسیر و راهی که ما انتخاب کرده‌­ایم، ما را به مقصد موردنظر نمی‌­رساند.
بعضی وقت­‌ها «این ره به ترکستان می­‌رود نه به مکه».

 

چگونه همچون رودخانه عمل کنیم؟

به قولِ یکی از بزرگان، در راه زندگی و موفقیت و بزرگی، در اصول سرسخت و پایدار باش اما در اجرا، بسیار نرم و منعطف، مثل رودخانه.
کارِ شما رسیدن به دریا و موفقیت است.
چطور؟
راهش را پیدا می‌­کنید.
همیشه چند تا راه برای خودت بگذار.
فکر نکن که همیشه فقط یک راه به مقصد می‌­رسد.
به این فکرکن که اگر این راه نشد، چه؟

هر انسانی که بتواند چندین راه برای خودش بگذارد، از اضطراب و نگرانی‌­اش کم می‌­شود.
هدفِ ما در خانواده، سعادت­مندی و خوشبختی و تربیت فرزندانِ خوب است.
چطور؟
در طول زمان یاد خواهیم­ گرفت. امروز که ۲۵ سال دارم، یک دیدگاه برای تربیت فرزند دارم ولی اگر این یک دیدگاه را حقیقت بپندارم و فکر کنم این تنها راه است و راه دیگری نیست، با مشکل مواجه می‌شوم. ولی اگر بگویم می‌­خواهم فرزندِ خوب تربیت کنم و الان عقلم این­قدر می‌­رسد. خب فردا یک چیزِ دیگر یاد می‌­گیریم، به رفتار دوستمان با فرزندش نگاه می‌­کنیم، کتاب جدیدی می­‌خوانیم، برنامه‌­ی تلویزیونی جدیدی می‌­بینیم، بازتابِ رفتارمان را در کودکِ اولمان می­‌بینیم و تجارب اطلاعات ما را بالا می‌­برد. آن­‌وقت حق انتخابمان بیشتر می‌­شود.

هر وقت در زندگی احساس کردید که در بن‌­بست هستید، بلافاصله از خودتان بپرسید:

۱-  آیا عشق و انگیزه­‌تان را از دست داده­‌اید؟
اگر چنین باشد، ترس به صورت ترمز در مسیرتان قرار خواهدگرفت.

۲- به خودتان بگویید آیا من عاشقِ راه نشده­‌ام؟
من باید عاشقِ هدف باشم، نه عاشقِ راه. اگر به هدف چشم داشته ­باشم، و در انتخاب راه انعطاف داشته ­باشم، بالاخره راهم را پیدا خواهم ­کرد.

آدمِ موفق در زندگی مثل رودخانه است. از مبدأ به مقصد می‌­رود.
در راه، از مسیری که طی می‌­کند لذت می‌­برد.
در بدترین حالت، که یک آبی به تله بیفتد، هنوز دو راه دارد.
یکی این که به قعر زمین برود و از یک جای دیگر سر دربیاورد یا تبخیر شود و به آسمان برود و از مسیرِ دیگری خود را به دریا برساند.

غیرممکن است که راهی وجود نداشته­ باشد.

زمانی که در بن­‌بست هستیم، دو مسئله سبب رسیدن ما به بن‌­بست شده است:
 نبودِ عشق و انگیزه‌­ی کافی.
 عاشقِ راه شده­‌ایم و راه را با هدف اشتباه گرفته‌­ایم.

انعطاف، شرط موفقیت است.
انعطاف در راه و در مسیر و در رسیدن به خواسته­‌ها.
ولی پایداری در اصول.
اصولی چون درست­کاری و مهربانی و شایستگیِ موفقیت، انسان­دوستی و رأفت به دیگران و بخشش، هرگز نباید حذف شوند.
ولی در راهِ رسیدنش انعطاف داشته ­باشید.
گاهی بخشش و مهربانی کشیدنِ دست نوازش و گاهی، یک تشر است.
شما از انگیزه‌­ی خود باخبرید و می‌­دانید الان از کدام راه بروید، زودتر می‌­رسید.

 

منبع : محمود معظمی

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا